Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1300 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to give credence to something
U
به چیزی اعتقاد کردن
to put
[place]
credence in something
U
به چیزی اعتقاد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to believe in something
U
به چیزی اعتقاد داشتن
born-again
U
دارای اعتقاد بازیافته نسبت به چیزی
animism
U
اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
credit
U
اعتقاد کردن
credited
U
اعتقاد کردن
crediting
U
اعتقاد کردن
credits
U
اعتقاد کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
confidence
U
اعتقاد
confidences
U
اعتقاد
credence
U
اعتقاد
faiths
U
اعتقاد
misbeliever
U
بی اعتقاد
faith
U
اعتقاد
belief
U
اعتقاد
unbelieving
U
بی اعتقاد
believing
U
با اعتقاد
convictions
U
اعتقاد راسخ
trusts
U
اعتقاد اعتبار
fatalism
U
اعتقاد به سرنوشت
anomy
U
اعتقاد به بی نظمی
hylicism
U
اعتقاد به مادیات
creationism
U
اعتقاد به افرینش
conviction
U
اعتقاد راسخ
relativism
U
اعتقاد به نسبیت
anomie
U
اعتقاد به بی نظمی
credibly
U
از روی اعتقاد
ism
U
اعتقاد رویه
theism
U
اعتقاد بخدا
determinism
U
اعتقاد به جبر
trusted
U
اعتقاد اعتبار
evolutionism
U
اعتقاد به تکامل
misbelief
U
اعتقاد خطا
trinitarianism
U
اعتقاد به تثلیت
fetishism
U
اعتقاد به طلسم
demonism
U
اعتقاد بدیو
cloaca theory
U
اعتقاد به مقعدزایی
misbelieve
U
بی اعتقاد شدن
trust
U
اعتقاد اعتبار
fairyism
U
اعتقاد به جن و پری
misbelieve
U
اعتقاد خطا پیداکردن
historical determinism
U
اعتقاد به جبر تاریخ
to believe in ghosts
U
اعتقاد داشتن به ارواح
factionalism
U
اعتقاد به سیستم حزبی
theodicy
U
اعتقاد بعدالت خدایی
vitalism
U
اعتقاد به اصالت حیات
unbelievin
U
بی اعتقاد دیر باور
unbeliever
U
بی اعتقاد دیر باور
unbelievers
U
بی اعتقاد دیر باور
monism
U
اعتقاد وحدت خدا
nicene creed
U
اعتقاد نامه نیسن
denominationalism
U
اعتقاد به تفکیک و تقسیم
article of faith
U
اعتقاد و عقیده باطنی
spiritualism
U
اعتقاد به احضار ارواح
monotheism
U
اعتقاد به خدای واحد
immortalism
U
اعتقاد به ماندگاری روح
vampirism
U
اعتقاد بوجود vampire
immaterialism
U
عدم اعتقاد به ماده تجرد
ultra individualism
U
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
syncretism
U
اعتقاد به توحید عقاید همتایی
disbelieving
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
idealistically
U
از روی اعتقاد به تصور وخیال
disbelieved
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
salvationism
U
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
triune
U
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
disbelieves
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
adventism
U
اعتقاد بدوباره امدن مسیح
casualism
U
اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
sabbatarianism
U
اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
infallibilism
U
اعتقاد باین اصل که پاپ خطانمیکند
guild socialism
U
اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
unitarianism
U
وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
hylotheism
U
اعتقاد به یکی بودن خدا و ماده
millenarianism
U
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
factionalism
U
اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
ceremonialism
U
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
liberalism
U
اعتقاد به ازادی ازلی و ابدی انسان
chiliasm
U
اعتقاد به فهور مجدد هزارساله مسیح
utilitarianism
U
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
finality
U
اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
traditionalism
U
سنت پرستی اعتقاد برسوم باستانی
activism
U
اعتقاد بلزوم عملیات حاد وشدید
tritheism
U
سه خدایی اعتقاد باقانیم ثلاثه مسیحیت
zombiism
U
اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
hylotheism
U
اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
deistic
U
مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
tyrannicide
U
اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
deistical
U
مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
sacramentalism
U
اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
absolutism
U
حکومت مطلقه اعتقاد به قادر علی الاطلاق
arianism
U
اعتقاد باینکه عیسی باهمه پاکی و تقدس
anthropopathism
U
اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
pan cosmism
U
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
futurism
U
اعتقاد بوقوع پیشگوییهای کتاب مقدس عقیده به اخرت
ultramontanism
U
سکونت در ارتفاعات زیاد اعتقاد به تفوق مطلق پاپ
humoralism
U
اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
formalism
U
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
fundamentalism
U
اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
animalism
U
نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
animism
U
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
nestorianism
U
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
modalism
U
اعتقاد باینکه پدر وپسر و روح القدس هر سه مظاهرگوتاگون یک خداهستند
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
nihilism
U
اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
constitutionalism
U
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
monadism
U
اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
catastrophism
U
اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
legalism
U
اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
individualism
U
اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
nescience
U
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
infusionism
U
اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
expandsionism
U
اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
collectivism
U
اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard
U
چیزی را ول کردن
to reason out something
U
چیزی را حل کردن
fill
U
پر کردن چیزی
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
make do with something
U
با چیزی تا کردن
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
make something do
U
با چیزی تا کردن
defrosts
U
یخ چیزی را اب کردن
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
defrosted
U
یخ چیزی را اب کردن
defrost
U
یخ چیزی را اب کردن
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
to cut something
U
چیزی را کم کردن
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
چیزی که عوض داره گله نداره
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
confinement factor
1
She ferreted in her handbag and found nothing.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com